در کارگاه شلوغ و کوچکش ایستاده بود و میترسید که وسیلهی تازهای را که اختراع کرده بود امتحان کند… میترسید مبادا مثل دفعات قبل که امتحان کرده و شکست خورده بود، این دفعه هم ناکام شود… تنها ایستاده بود و تنها میترسید؛ همان طور که تنها به این فکر افتاده و تنها دست به کاری چنان خطیر و بزرگزده بود و او یک آلمانی فقیر و مقروض، ولی با اراده و مصمم و هنرمند بود و «گوتنبرک» نام داشت… کسی که در تاریخ اختراعات از او به نام مخترع چاپ و پدرچاپ و از این قبیل یاد میشود…
از آن زمان که بشر یاد گرفت که برای رفع احتیاجات خود اختراع کند و وسایل گوناگونی را که اسباب تسهیل دشواریهای زندگی او میشوند، به دست خودش به وجود بیاورد، تا این زمان که اقمار مصنوعی و سفینههای فضانورد، اعماق فضای لایتناهی را میکاوند و میشکافند، هیچ اختراعی چون اختراع چاپ نبوده است که تا این حد در اوضاع جهان و ممالک جهان و مردم جهان تأثیر بگذرد تا آن جا که «توماس مان» مورخ مشهور و معاصر آلمانی در طبقهبندی رویدادهای مهم تاریخ زندگی بشر(اختراع چاپ) را در ردیف هفتم و یکی از ده واقعهی مشهور و انقلابی جهان قلمداد کرد و«آلدوس هاکسلی» نویسنده و متفکر انگلیسی دربارهی آن گفت (… هیچ واقعه و روی دادی در تاریخ زندگی بشر و جهان اتفاق نیفتاده است، مگر این که به نوعی از انواع، از اختراع چاپ متأثر و برخوردار نباشد…)
این رویداد تاریخی را با شرح حالی از مخترع آن گوتنبرگ که مثل همهی مخترعین قسمت عمدهای از عمرش را ناکام و نامراد و مقروض و خسران دیده گذرانید، شروع میکنیم…
شروع یوهان. گنس فلایش هانس. گوتنبرگ
نام کامل و اصلی او را «یوهان. گنس فلایش هانس. گوتنبرگ» میگویند. روز ۲۸ آوریل سال ۱۴۰۰ میلادی در شهر «ماینس» آلمان، در خانوادهای که به نام «قضات» معروف بودند، متولد شد، زیرا پدر و پدربزرگ و عموها و یکی از برادرانش قاضی بودند و پدرش خیلی مایل بود که او هم قاضی شود، ولی گوتنبرگ جوان در این باره گفته بود… من حوصله ندارم هر روز کلاه گیس بگذارم و از دزدها و آدمکشها سؤال کنم که چرا دزدی کردی؟ چرا آدم کشتی؟ …) و روی این اصل با وجود اصرار پدر و برادرش، یک قلم دور قضاوت را قلم کشیده، با افکار خودش مشغول شد.
آن چه (کلیسا) میگفت سال ۱۴۰۰ میلادی که سال تولد گوتنبرگ بود، آخرین سال قرن چهاردهم بود و سال ۱۴۰۱ که آغاز قرن پانزدهم میشد، دوران شکفتگی و اقتدار کلیسای مسیحیت در(قرون وسطی) محسوب میشود. قرونی که در آن هرگونه تجلی روح و مغز و احساسات و نبوغ به کلی ممنوع بود و بر همهی مظاهرو در همهی شؤون زندگی مردم جهان، کلیسا و مردان کلیسا یعنی کشیشها حکومت میکردند… هرچه را که کلیسا میگفت خوب است، مردم باید میگفتند خوب است؛ و هرچه را که کلیسا نفی میکرد، مردم باید بد میدانستند؛ پس، در چنین اوضاع و احوالی که اختناق عمومی از هر لحاظ و در هر گوشه دنیای متمدن جریان داشت، گوتنبرگ رشد میکرد و بزرگ میشد وقد میکشید و با اوضاع و احوال بهتر آشنا میشد.
وی ابتدا به اتفاق خانوادهاش به «استراسبورگ» رفت و بعد به ماینس برگشت و چون در این رفت و برگشت، خانواده او متفرق شدند و او تنها ماند، برای امرار معاش مجبور به کار شد و اولین کاری که (پدر چاپ) به آن مشغول شد، شاگردی در یک مغازه جواهرسازی و طلافروشی بود و هروقت فرصتی به دست میآورد به آتلیه و کارگاه کوچکی که برای خودش ساخته بود، میرفت و با سیمها و پیچها و قطعات مختلفی که یا پیدا کرده بود، یا خریده بود و یا خودش درست کرده بود، سرگرم میشد و بیشتر به فکر این بود که وسیلهای درست کند که بتوان با آن به تعداد زیادتر و زیباتر و با دوامتر نقش «چیزی» را به روی کاغذ برگرداند…
چرا کتاب کمیاب بود؟
البته در آن زمان هنوز از چاپ و طبیعتا کتاب چاپی اثری وجود نداشت… کتاب بسیار کم بود و این کمی کتاب سبب کمی کتاب خوان و باسواد شده بود و در این کم یابی نیز نقش کلیسا به خوبی آشکار بود، زیرا ارباب کلیسای قرن پانزدهم میلادی و قرون وسطی خوب میدانستند که بقایای سلطه و نفوذ کلیسا بر روح و جسم و(دارایی) مردم، وابسته به ادامهی بیاطلاعی مردم از حقایق است و حقایق، در کتابها مندرج است. اگر کتاب زیاد شود، کتاب خوان نیز زیاد میشود و چون کتاب خوان زیاد شد، افکار، روشن خواهد شد، مردم به حقایق بیشتر آشنا خواهند شد و زیر بار بسیاری از دستورات و زورگوییهای کلیسا نخواهند رفت و این، همان چیزی بود که کلیسا با تمام قوا با آن مبارزه میکرد که صورت عمل به خود نگیرد و برای این منظور، با هر اقدامی که کمک به روشنی افکار عمومی میکرد، به سختی مخالفت میکرد و چه بسیار هنرمندان و صنعت گران که به این جرم اعدام شدند.
کمیابی کتاب، به این علت بود که وسیلهای برای تکثیر و ازدیاد آن نبود. عدهای بودند که کارشان رونویسی از کتاب بود و به آن ها«نساخ» میگفتند؛ یعنی نسخه بردار و برای نسخه برداری و رونویسی از هر کتاب، مدت زیادی وقت لازم بود و به این جهت اکثر کتابها منحصر به فرد بودند و یا تنها چند نسخه از آنها وجود داشت و این کم یابی سبب میشد تا اکثریت مردم دنیا با علوم و هنرها و ادب و صنایع بیگانه باشند و در جهل مرکبی باقی بمانند که کلیسا برای آنها مقرر کرده و تصویب کرده بود و آن وقت، در چنین هنگامهای که هر عمل مخالف دستورات کلیسا، کوچکترین مجازاتش پوسیده شدن در سیاه چالهای اعماق کلیساها و بزرگترین مجازات، زنده زنده سوختن میان شعلهای آتش در میدانهای عمومی بود، گوتنبرگ به فکر ایجاد وسیلهای برای تکثیر کتب بود!
همه چیز از چاپ روی پارچه شروع شد
البته، باید به این نکته اشاره کرد که صنعت چاپ در آن زمان وجود داشت و مخصوصا برای ایجاد نقشهای مختلف بر روی پارچه، از این وسیله استفاده میشد اما نه به وسیلهی ماشین بلکه به وسیلهی دست و به این ترتیب که برای ایجاد نقشهای مختلف بر روی پارچه، هرچه را که دلشان میخواست به طور برعکس، به روی چوپ رسم میکردند، بعد با میلهای نوک تیز که مخصوصا برای کنده کاری به روی چوب ساخته شده بود، اطراف آن نقش را میکندند و یک تصویر برجسته به دست میآوردند، بعد این نقش برجسته را با مواد رنگی که بیشتر ریشه گیاهی داشت میآلودند و آن را به روی پارچه فشار میدادند و نقش برجسته روی پارچه میافتاد…
گوتنبرگ، از این کار اطلاع داشت اما میخواست وسیلهای بیابد که وقتی(مطلبی) را چاپ کرد، بتواند با اجزای همان مطلب، مطلب دیگری را به وجود بیاورد و البته خودش هم نمیدانست که چه میخواهد، چه باید بکند و اصلا به دنبال چه هست؟
گوتنبرگ، دوستی داشت به نام «لورنس ژان. ژون» که در یک کارگاه پارچه بافی کار میکرد. روزی هنگامی که گوتنبرگ مشغول تماشای کارهای دوستش بود که میخواست نقش یک گل درشت برجسته را به روی پارچهای سفید چاپ کند، چوبی که نقش گل روی آن بود، افتاد و به چند تکه تقسیم شد و چون تکههای خرد شده را جمع کردند، گوتنبرگ متوجه شد که از کنار هم گذاشتن تکههای خرد شده به صورتی غیر از اول، نقش جالب دیگری به وجود آمده است که با نقش اولی فرق دارد؛ چون تکهها را پس و پیش کرد، نقوش دیگری به وجود آمد… و این کلید معمای گوتنبرگ بود.
اولین کاری که کرد، این بود که از کار طلا و جواهرسازی استعفا کرد و به اتکای اندوختهای که داشت، یک سره به تحقق بخشیدن به اندیشهای که در خاطرش به وجود آمده بود مشغول شد. گوتنبرگ میخواست حروف الفبا را هریک به طور جداگانه روی یک چوب کنده کاری و برجسته کند تا وقتی آن حروف را کنار هم میگذارد، هر مطلبی که دلش خواست به وجود بیاورد...
اولین جملهی حروف چاپی الآن، ماشینهای حروف ریزی، در اندک مدت، صدها کیلوگرم حروف چاپی از هرنوع که لازم باشد آماده میکنند تا هزارها صفحه مطالب کتابها و روزنامهها و نشریاتی که باید چاپ شوند، به سرعت با آن حروف چیده شوند، ولی گوتنبرگ برای به وجود آوردن این حروف که باید با دست به روی چوب، برجسته میکرد دو سال وقت صرف کرد…
پس اولین حروف چاپی جهان، چوبی بود…
پدر چاپ، تعداد زیادی از این حروف را ساخت و اولین جملهای که با حروف اختراعی گوتنبرگ چیده شد، نام دوستش «لورنس. ژان. ژون» بود و اولین جملهای که در جهان با حروف اختراعی چاپ شد یک جمله از دعای مخصوص کاتولیکها است (… ای پدر ما که در آسمانی از حمایت ما دریغ مکن…) ولی هنوز کار چاپ خیلی ناقص بود… گوتنبرگ که در وضع مادی بسیار بدی به سر میبرد و اکثر روزها خوراکش فقط یک تکه سیب زمینی یا مقداری کلم پخته بود(که دوستش لورنس. ژان. ژون به او کمک میکرد) طی چند آزمایش متوجه شد که حروف چوبی او استقامت زیادی ندارند و زود میشکنند… روی این اصل درصدد برآمد که حروف الفبا را به روی یک ماده مستحکمتر و مقاومتر بسازد و مقاومتر از چدن چیزی نبود!
این کار، در حدود ده سال به طول انجامید. ده سال برای ساختن حروف چدنی، با دست خالی و گوتنبرگ در فاصله سالهای ۱۴۳۴ تا ۱۳۴۴ در استراسبورگ به این کار طاقت فرسا مشغول بود و در کمال اختفا و به طور محرمانه در کارگاهی که زیر زمین ساخته شده بود تا مبادا کشیشها از کار او خبردار شوند و آتشش بزنند حروف خود را ساخت و علاوه بر آن، با ترکیب روغن شاه دانه و دودهی نفت، نوعی مرکب سیاه و چرب به دست آورد که تا حدودی ثابت بود و این مرکب نیز، اولین مرکب چاپ جهان بود، ولی قبل از آن که بتواند از این اختراع خود بهره برداری کند به سبب شکایت عدهی زیادی از طلبکارانش، به زندان افتاد.
چالش های گوتنبرگ با کلیسا
از او شکایت شده بود که با وعده و وعید از آنها نسیه برده و حاضر به پرداخت بدهی خود نیست و در دادگاه گوتنبرگ که دل به دریازده بود در حضور قاضی که نمایندهی کلیسا هم بود گفت ادعای طلبکاران درست است و او چون مشغول ساختن یک ماشین چاپ است تا کتاب چاپ کند بدهکار شده است!
ولی به خلاف انتظار کلیسا، برای گوتنبرگ چوبه اعدام برای سوختن برپا نکرد و نابودش نکرد و این یکی از عجایب جهان بود که کلیسا با چاپ کتاب مخالفت نکرد، در حالی که وقتی مقامات کلیسا به منافع حاصله از این ماشین پی بردند خود درصدد بهره برداری از آن برآمدند چون میتوانستند به وسیلهی ماشین گوتنبرگ، انجیل زیادتری چاپ کنند و به مؤمنین بفروشند و همین کار را نیز در مورد ادعیهی مخصوص مذهب مسیح بکنند.
با صحنه سازیهایی که دست کلیسا در کار بود، گوتنبرگ از زندان آزاد شد به این شرط که اختراع خود را در خدمت کلیسا بگذارد و مخترع محنت کش نیز ظاهرا این شرط را قبول کرد و در سال ۱۴۴۸ میلادی به شهر ماینس که زادگاه وی بود، برگشت و تصمیم داشت برای ثروتمند شدن و از گذشتهی فلاکت بار انتقام گرفتن، از ماشین چاپ خود بهرهبرداری کند و برای این منظور، در سال ۱۴۵۰ میلادی با یک ثروتمند آلمانی به نام «ژان فوست» شریک شد؛ به این ترتیب که سرمایه و پول از ژان فوست باشد و کار و عمل و ماشین از گوتنبرگ؛ با این شرط که به جای ژان فوست، یک نسخه بردار کتاب به نام «پی پر شافر» شریک بهره برداری گوتنبرگ باشد و گوتنبرگ این شرط را پذیرفت.
ژان فوست، در قرارداد خود این نکته را قید کرده بود که در مقابل ماشینی که گوتنبرگ جهت چاپ برای او میسازد، ۱۰۰ گیلدر طلا(سکه مخصوص و رایج در آن زمان به او بپردازد ولی در عمل هیچ کدام به مواد قرارداد عمل نکردند؛ چون ژان فوست پول را نپرداخت و گوتنبرگ نیز ماشینی را که کاملتر از ماشین اولی بود و با قرض از این و آن ساخته بود، به نفع خودش به کار انداخت و به این ترتیب بار دیگر ماجرای اختراع ماشین چاپ به دادگاه کشیده شد؛ على الخصوص که این دفعه تهمت تقلب و حقه بازی هم به گوتنبرگزده شده بود.
دعایی که همه خریدند وکیل مدافع، مدعی گوتنبرگ که از طرف «ژان فوست» اجیر شده بود، ضمن بیان تاریخچهای از چگونگی اختراع ماشین چاپ به دادگاه توضیح داد که این ماشین، توسط گوتنبرگ اختراع نشده است، بلکه اخترع اصلی آن توسط یک صنعتگر هلندی به نام «لارنت کستر» صورت گرفته که در ۱۷ مه ۱۳۴۰ میلادی متولد شده و در ۱۶ نوامبر ۱۴۴۰ میلادی مرده بود. لارنت کستر، ماشینی اختراع کرده بود که به وسیلهی آن میشد مطالبی را به روی یک صفحه انتقال داد و گوتنبرگ نیز در دفاع خود گفت که البته گفتهی وکیل مدافع صحیح است، ولی ماشینی که «کستر»اختراع کرده بود در حقیقت ماشین چاپ نقوش به روی پارچه بود و دادگاه نیز دفاع او را پذیرفت و بار دیگر گوتنبرگ آزاد شد و بعد از آزادی بلافاصله «ژان فوست» تعهدات خود را در قرارداد قبلی انجام داد و اتحاد مثلثی از «گوتنبرگ و فوست و شافر» برای چاپ و تکثیر کتب به وجود آمد و این بار به راستی اولین کتابها چاپ شد.
اولین چاپخانه جهان
اولین ورقهای که توسط ماشین چاپ و با حروف فلزی چاپ شد، یک دعای مسیحی بود که در آن زمان طرفدار و خریدار فراوان داشت و به راستی این ورقهی چاپ شده چون ورق زر دست به دست شد و چون کلیسا متوجه شد که منافع حاصله از فروش دعاهای مسیحی به جیب شرکای مثلث میرود، درصدد جلوگیری از کار آنها برآمد ولی نهضتهای مذهبی علیه سلطه و نفوذ کلیسای کاتولیک و قدرت کشیشها در این زمان به حد کمال رسیده بود و در بسیاری از نقاط اروپای مرکزی مخصوصا در آلمان که میهن گوتنبرگ بود قدرت مخوف کشیشها خریداری نداشت و روی این اصل، شرکای سهگانه که تازه به نوایی رسیده بودند با خیال راحت به کار خود سرگرم بودند و چون ادعیهی مذهبی خریدار بیشتری داشت، اولین چاپخانه جهان که در شهر ماینس تأسیس شده بود، فقط اوراق مذهبی چاپ میکرد.
چاپ چگونه همگانی شد؟
تنها ضربهای که کلیسای کاتولیک موفق شد به گوتنبرگ وارد آورد، این بود که مقدماتی به وجود آورد که میان گوتنبرگ و شرکای او«فوست» و«شفر» به هم خورد و تصادفا این به هم خوردگی روابط سه شریک به نفع بشریت شد زیرا گوتنبرگ در آلمان ماند و دو نفر دیگر به ایتالیا رفتند و چون از اصول چاپ و ساختن ماشینهای چاپ مطلع شده بودند، با کمک کلیسای کاتولیک رم، بساط چاپ را در آن کشور نیز به راه انداختند و به این ترتیب دومین کشوری که در جهان دارای چاپخانه و تشکیلات چاپی شد ایتالیا بود و اولین چاپخانه در ایتالیا، به همت «فوست» و«شافر» در سال ۱۳۴۵ میلادی تأسیس شد.
سومین کشوری که دارای چاپخانه شد، کشور فرانسه در سال ۱۴۶۹ میلادی بود و یکی از شاگردان قبلی شرکای سهگانه که نه حاضر به همکاری با گوتنبرگ بود و نه با فوست و شافر(که به ایتالیا رفته بود) به فرانسه رفت و اولین چاپخانه را در پاریس روبه راه کرد. تخمی که گوتنبرگ برای رهایی افراد بشر از ظلمت جهل و بیسوادی کاشته بود، رفته رفته در یکایک ممالک سر از خاک برمی آورد. چاپخانهها یکایک تأسیس میشدند، همان طور که امروزه هر کشور میکوشد درشمار ممالکی درآید که دارای نیروی اتمی هستند و یا در مسابقهی فضایی برای ستارگان رقابت دارند، همان گونه نیز در قرن پانزدهم هر کشوری میکوشید به این کلید سحرانگیز که درهای سواد و دانش را با وجود همهی قفلهایی که کلیسا بر آنزده است باز میکند، دست یابند.
در میان همهی ممالکی که دارای صنعت چاپ شدند، با وجودی که آلمان (کشور مادر) بود، مع هذا در ایتالیا بیش از هر کشور دیگر فن چاپ توسعه یافت تا آن جا که در پرتوحمایت علنی و رسمی پاپهای واتیکان در ظرف مدت ۳۰ سال که از سال ۱۴۷۰ تا سال ۱۵۰۰ میلادی به طول انجامید… در حدود ده هزار کتاب و رساله که همه دینی بودند، چاپ شد که بسیاری از آن کتب امروزه وجود ندارن.
اولین کتابی که در دنیا چاپ شد چه کتابی بود؟
اولین کتاب (انجیل) بود اولین کتاب چاپ شده جهان، تا آن جا که تحقیقات ثابت کرده است، یک کتاب انجیل، کتاب مذهبی مسیحیان بود که در چاپخانه (ماینس) توسط گوتنبرگ چاپ شد و از این کتاب، جز چند برگ که با کمال دقت در موزهی واتیکان در رم، پایتخت ایتالیا محافظت میشود، هیچ اثر دیگری باقی نمانده است. اگر کتاب انجیل را که یک کتاب مذهبی است به حساب نیاوریم، اولین کتابی که چاپ شد باز توسط گوتنبرگ بود، عبارت از کتاب لغتی بود که «کاتولیکن» نام داشت که از این کتاب نیز اثری باقی نمانده است.
به موازات تحقیقات و مطالعات بیشتر گوتنبرگ و فوست و شافر و سایر صنعت گرانی که بعدها برای تکمیل ماشین چاپ تلاش کردند، اقداماتی نیز در زمینهی تهیه کاغذ بهتر برای چاپ بهتر جریان داشت زیرا کاغذ و تهیهی آن در اروپا یکی از وسایلی بود که همیشه افکار علما و دانشمندان را به خود متوجه کرده بود. مردم اروپا ابتدا روی پوست مقاوم بعضی از جانوران مثل آهو چیز مینوشتند. بعدها از کاغذهای پنبهای استفاده شد که مخترع آن چینیها بودند و اروپاییان ساختن آن را از ایرانیها یاد گرفتند و بعدها از کاغذهایی که توسط خمیر چوب ساخته میشد، استفاده کردند و روز به روز بر بهبود جنس و نوع آن افزودند.
روزنامه نویسی ایجاد شد «گوتنبرگ» روز ۲۳ فوریهی ۱۴۶۸ میلادی، بعد از ۶۸ سال زندگی که قسمت عمدهی آن به مرارت و سختی سپری شد در زادگاه خود ماینس درگذشت ولی یادگار بزرگی که برای جامعهی بشریت باقی گذاشت، نام او را تا ابد، تا زمانی که دانش و فرهنگ و سواد در دنیا هست باقی میدارد. ماشین اختراعی گوتنبرگ سبب شد تا علم و هنر و ادب و صنعت که تا قبل از اختراع ماشین چاپ، در اختیار یک طبقهی معدود و محدود بود در همهی دنیا پخش شود، بهداشت، بازرگانی، صنعت، هنر، ادب، سیاست و همه شؤون مختلفه جهانی با تکثیر کتاب تکثیر شد اطبا زیاد شدند و بیماریها از میان رفت… معلمین فراوان شدند و جهل عمومی ریشه کن شد… مدارس متعدد باز شد و این باز شدن سبب شد تا چشم و گوش میلیونها نفر در سراسر جهان نیز باز شود… تمدن بشر ثبت شد، وقایع مدون گردید، خاطرات باقی ماند و از همه مهمتر سبب پیدایش یک حرفهی تازه به نام روزنامه نویسی در دنیا شد که خود پیدایش روزنامه و چگونگی ایجاد آن در جهان سوژهی یکی از وقایع مهم جهان محسوب میشود.
امثال کلیسا الان تو جامعه ما هم وجود داره. هنوزم صدای همه رو می برند تا حقیقت منتشر نشه